نوگل نظر
مربی موسیقی کودک
فارغالتحصیل دورهی دوم مربیگری آدمک
اُرف-شولورک و بزرگسالان غیرحرفهای
نوگل نظر
مقدمه
در این نوشته سعی دارم تا پس از تعریف کلی و عام از مفهوم بزرگسال و کودک و مشخص نمودن اینکه اُرف-شولورک چیست و چه اهدافی را دنبال میکند؛ بهصورت بسیار کوتاه و مختصر، تأثیرات و تجربیات احتمالی هنرجوی بزرگسال در کلاس موسیقی اُرف-شولورک و وجوه مشترک و تفاوتهای آموزش موسیقی به هنرجوی بزرگسال و هنرجوی کودک را بررسی کنم. همچنین سعی دارم تا به این سئوالات بپردازم که شرکت در کلاس اُرف-شولورک برای فرد بزرگسال چه دستآوردهایی بههمراه دارد و ظرفیتهای هنری و غیرهنری این کلاس برای هنرجو چیست؟ چگونه، از چه طریق و تا چه حدی ذوق و خلاقیت پنهان او در کلاس ارف-شولورک نمایان خواهد شد؟ آیا فرد با استفاده از بنیانیترین عناصر و ابزاری که در دست دارد میتواند چهارچوبها و شرطیشدگیهای پیچیده و شاید غیرضروری ذهنش را آرامآرام کنار بگذارد و حتی برای چند لحظه، خود خلاق و پرشور درونش را (مانند کودکی) زندگی کند؟
رودلف فن لابان (۱۸۷۹-۱۹۵۸)، یکی از برجستهترین نظریهپردازان آموزششناسان سدهی بیستم، میگوید: «هر آدمی رقصنده است» (لابان، ۱۹۲۰) و مقصودش هم این است که هر کودک سالمی به لوازم رقصیدن و بیان حرکتی مجهز است و میتواند با کنشهای هدفمند و در ضمن با حرکتهای بیهدف خودش را بیان کند. بهاینترتیب به گمان لابان فرزند انسان بهطور ذاتی گنجایش و توانایی بیان خویشتن به زبان حرکت را داراست. جوزف بویس (۱۹۲۱-۱۹۸۶) نیز گمان داشت که «هر انسانی هنرمند است» (بروگ/بویس، ۱۹۸۴). مقصود او نیز این بود که هرگاه آدمی بتواند یک یا چندی از تواناییهایش را بازکشف کند و به کار اندازد، آنگاه عملی هنرمندانه انجام داده است. در این میان، اما پابلو پیکاسو (۱۸۸۱-۱۹۷۳) پرسشی درمیاندازد که هر آموزگار هنری را به اندیشه فرومیبرد: «هر کودکی هنرمند زاده میشود، لیکن مسئله اینجاست که پس از بلوغ چطور به همین رویه ادامه دهیم؟» (هسل باخ، ۱۳۹۶).
طبق پیماننامهی حقوق کودک، مصوب مجمع عمومی سازمان ملل متحد، و تقریبا در همهی فرهنگنامههایی که دسترسی به آنها برای نگارنده ممکن بود، میتوان چنین تعریف یکسانی را یافت: «هر انسان کمتر از هجده سال کودک در نظر گرفته میشود» (پیماننامهی حقوق کودک، ۱۳۶۸). با این حساب میتوانیم فرد را از هجدهسالگی بزرگسال و بالغ بنامیم، هرچند از دید روانشناسی اماواگرهایی بر سر مسئلهی بلوغ وجود دارد؛ عوامل مختلفی، ازجمله محیط و فرهنگی که انسان در آن رشد میکند و نوع تربیتی که والدین یا مراقبان انتخاب میکنند، باید در نظر گرفته شود، تا بتوان انسان را بالغ یا بزرگسال نامید. ازنظر اجتماعی و قانونی هم همهی کشورها بر سر مرحلهی سن قانونی اتفاق نظر ندارند. برخی کشورها پانزدهسالگی را سن قانونی مینامند و برخی بیستسالگی را. در طرفی دیگر، روانشناسان و پژوهشگران حوزهی رشد، کودکی را تا بزرگسالی به مرحلههای مختلفی تقسیم کردهاند که در اینجا به آنها نمیپردازیم. میتوان گفت بهطورکلی مراحل اولیهی زندگی هر انسان، از بدو تولد تا زمان نوجوانی و پیش از بزرگسالی، مهمترین دورهی زندگی اوست. در همین مرحله است که مسائل اساسی ذهن و روح انسان، جدا و بهموازات بُعد فیزیکی انسان – که بهطور طبیعی و بدون دخالتی در حال رشد است – طرح ریزی میشود.
کودک در ابتدا بهعنوان مشاهدهگر به دنیا پا میگذارد. در سالهای ابتدایی درحال دریافت اطلاعات از محیط بیرونی خود است و این رفتهرفته به عکسالعمل و شناخت میانجامد. در همین مراحل اولیه، والدین یا مراقبان، و سپس آموزگاران و مربیان در زمینههای مختلف و با رویکردهای مختلف آموزشی، میکوشند تا زمینهای مفید و مناسب را به جهت رشد و تعالی کودک فراهم کنند. در این میان، کلاس موسیقی با نگرش اُرف-شولورک، میتواند نقش بسیار مفید و مؤثری در رشد و پرورش خلاقیت و ظرفیتهای ذهنی کودک ایفا کند. مربی در این نگرش، طبق اصول آموزش انسانگرایانه، با استفاده از سه عنصر موسیقی، کلام، حرکت، در تلاش است، بستری را فراهم آورند تا هنرجو در بازیها و فعالیتهای مختلف گروهی، ضمن کشف و شهود موسیقایی به خلاقیت و نهایتا بیانی فردی و مختص به خود برسد. اساس این نگرش عمدتا برپایه کارهایی است که کودکان و همچنین بزرگسالان به آن علاقهمندند؛ همچون آوازخواندن، رقصیدن، دست زدن، راه رفتن، جستوخیز کردن و بازیهای هدفمند برای آموختن یک مطلب یا آهنگ. در اُرف–شولورک هنرجویان همیشه فرصتی برای بازی و کشف مییابند. کشف قابلیتهایشان، ارتباطشان با دیگر افراد و فرهنگی که در آن میزییند.
مربیان تعلیمدیدهی اُرف–شولورک، با در اختیار گذاشتن ابزارهای لازم، به هنرجویان فرصت میدهند تا بتوانند تواناییهای منحصربهفرد خویش را بشناسند و گسترش دهند. در این کلاسها هنرجویان نه بهعنوان فردی مصرفکننده، بلکه بهعنوان فردی خلاق و فعال بر روند آموزش در کلاس تاثیر میگذارد (فرنیا، ۱۳۹۱).
آنچه در دل ارف-شولورک نهفته است، به کودکان و همچنین بزرگسالان مجال میدهد تا با هر سطحی از توان که دارند، هنروری خویش را بیازمایند و در قالب موسیقی و حرکت بازنمودش دهند (هسل باخ، ۱۳۹۶). در کلاس شولورک، آزادی و اشتیاقی ناشی از کشف و حرکت بهشکلی عینی به بار مینشیند. کودکان بهواسطهی کنشهای کلاسی به نیروی بیانگرانهی نهفته در وجودشان پی میبرند و نسبت به وجود و حدود خود آگاهتر میشوند (لو، ۲۰۱۳).
هرچند نام اُرف در بسیاری از موارد با موسیقی کودک درآمیخته است، اما روشی که او و همکارانش با نام ارف-شولورک پایهگذاری کردند، نهفقط برای آموزش موسیقی به کودکان، بلکه برای آموزش به افرادی است که تجربهیِ موسیقایی نداشته و بهعنوان نوآموز وارد کلاسهای موسیقی میشوند (فرنیا، ۱۳۹۱). حال اگر بخواهم برنامهی خود را برای کلاس موسیقی و حرکت با نگرش ارف-شولورک برای بزرگسالان غیرحرفهای شرح دهم، دوست دارم با جملاتی از دروتی گونتر، بیانگذار گونتر-شوله، معلم رقص و همکار کارل اُرف شروع کنم: «نباید کار را با عرضهی نمونه یا با بیان پیشنیازها آغاز کنیم، بلکه باید زمینهای فراهم کنیم که بیهیچ پیششرطی به آزاد شدن امکانهای بیانگرانه بیانجامد و میل خفتهی هنرآموز به بازیگوشی و بازی بیدار شود.» بهزعم گونتر آزاد شدن امکانهای بیانگرانه فرایندی بود دال بر رهایی فرد و آسان شدن مشکل و از همین رو بود که گمان میکرد رفتار آموزگار باید با آزادشدگی همراه باشد. (کوگلر – ۱۹۳۲).
عقیده دارم که کودکان هرچه بیشتر به سن مدرسه نزدیک میشوند، بیشتر دچار قانونمندی و چهارچوبهای مختلف میشوند. ذهن پرشور و فعال آنها با قرارگیری در محیطهای مختلف، شرکت در کلاسها و حضور در مدرسه رفتهرفته قانونمند میشود و ساختار و چهارچوبها را میآموزد. رهایی، آزادی عمل و بیان، خارج از هرگونه چهارچوبی و بهطور طبیعی در کودک وجود دارد. کار کودک پیش از درگیری با درس و مدرسه، بازی است. شغل کودکان بازی کردن است. آنها هنگام بازی خودِ خودشان را بدون هیچ محدودیت و نقابی زندگی میکنند؛ اما وقتی که از محدودهی کودکی به بزرگسالی وارد میشوند، شاید بتوان تنها رد محوی از اشتیاق و روحیهی آزاد و رهای کودکی را در انسان دید. اینجا دقیقا جایی است که کلاس موسیقی و حرکت با نگرش اُرف-شولورک، به کمک ما میآید. وقتیکه نمیدانیم چرا، اما بهسادگی درگیر ملال و یکنواختی زندگی بزرگسالانهی خود شدهایم.
در ادامه از گفتهی آندریا سنجورجو بهره میبرم که در مقالهای حول چرایی و چگونی نگرش اُرف-شولورک برای گروههای ویژه نگاشته شده و اینجا نیز برای کار با بزرگسالان غیرحرفهای مصداق دارد:
- هرکس میتواند به شیوهای معنادار موسیقی و حرکت را تجربه کند. این فرض، فرضی برابریخواهانه، مشارکتی، دموکراتیک، ناساز با نخبهگرایی، و مغایر با نگرش سلسلهمراتبی است. در دل موسیقی و حرکت شیوهای برای انسان بودن و هموند شدن با محیط فرهنگی و اجتماعی درنهفته است. خلق موسیقی و حرکت در میان گروههای ویژه – و اصلا در میان هر گروهی – به تعبیری از هدفهای خودبسنده و والا به شمار میرود، به این معنی که خلق موسیقی در چنین گروههایی خودبهخود و از پیش پدیداری معتبر و زیباشناسانه به شمار میرود.
- موسیقی و رقص همچون ابزاری نیرومند در آموزش و درمان به کار میآید و برای پاسخ دادن به نیازهای فیزیکی، شناختی، اجتماعی، عاطفی، و/یا رفتاری فرد کارآمد است. موسیقی و رقص بهمثابهی ابزاری برای دست یافتن به هدفهای بیرونی، بالأخص از منظر توانمندسازی فرد به کار میآید. برای مثال در برانگیختن و پیش بردن مشارکتکنندگان و یاریرساندن به آنان در ادا کردن مسئولیتهاشان کارآمد است. (ر.ک کریچ و همکاران، ۲۰۱۳؛ هالم، ۲۰۱۰؛ یادلوکا و سنجورجو، ۲۰۰۸).
موسیقی و رقص به واسطهی نیروی بیمانندشان در برانگیختن و سهیم کردن افراد، به شیوههای متنوعی بر انسانها تأثیر میگذارند، به شیوههایی که از هیچ ابزار آموزشی و درمانی دیگری نمیتوان سراغ گرفت (سن جورجو، ۲۰۰۸).
در ابتدای کار با بزرگسال، میدانم که قرار است به موانع زیادی بربخورم. مسائلی که درصد خیلی کمی از آن در کلاس کودکان وجود دارد. میدانم که ذهن و جسم فرد بالغ اصلا مانند کودکان آزادانه عمل نمیکند و زمان میبرد تا هنرجوی بزرگسال به راحتی و رهایی برای انجام کارهای سادهی شولورکی مانند پریدن و دویدن دست پیدا کنند. محدودیتهای فرهنگی و اجتماعی هم نباید فراموش کرد. ذهن فردی که نوزده سالهاست درگیریها و شرطیشدگیهای بیشتری نسبت به کودک نهساله دارد و همین ممکن است باعث تغییر بازدهی کلاس شود. برای بهثمر رسیدن طرح درس حرکتی و رقصی در کلاس بزرگسالان با توجه به اینکه دقت و تمرکز در آنها بیشتر است، اما شاید به دوبرابر زمان بیشتری احتیاج داشته باشم. همانطور که خود اُرف نیز اشاره میکند: «کار کردن با بزرگسالان بسیار پیچیدهتر است از کار با کودکان، چرا که بهندرت با بزرگسالانی روبرو میشویم که از پیچیدگیهای مختلف به دور باشند… نزدیکشدن به موسیقی از راه حرکتهای بدنی برای بزرگسالان غیرحرفهای امتیازی دارد که بسیاری دیگر از شیوههای آموزش موسیقی از آن بیبهرهاند. در این شیوه هنرجو به شکلی ناخودآگاه و با کمترین حد ممکن از خجالتزدگی با بنمایههای موسیقایی آشنا میشود و درمییابد که تا پیش از آن از موسیقایی بودن بسیاری از این بنمایهها بیخبر بوده است… در بیشتر موارد هنرجو به این شکل با دنیایی یکسره تازه از صداها آشنا میشود و بدینترتیب همهی پیشانگاشتها و ایدههایش دربارهی معیارها، قالبها، و مفهومپردازیها رنگ میبازند و به این شکل او از بند بازایستادگیهای مختلف رها میشود» (اُرف، ۱۹۳۲).
در ادامه مسئلهی مهمی که شخص من را هنگام آموختن موسیقی با نگرش اُرف-شولورک بهعنوان بزرگسال درگیر کرده و یکی از دلایلی که شرکت در چنین کلاسی را ضروری میبینم، این است که هنرجوی بزرگسال، حین همراهی با فعالیتهای کلاس بهراحتی میتواند به کودک درون خود اتصال پیدا کند. این اتصال چیزی است که شاید رواندرمانگران در طی دورهی درمان با مراجعان پی آن میگردند. وقتی ما در کلاس موسیقی درگیر بازیای سازی، آوازی یا حرکتی میشویم، این کودک وجودمان است که بازی میکند. در این میان ممکن است از سر شوق و لذت حرکتی از ما سر بزند که انتظارش را نداشتهایم. بعد از پایان کلاس دچار شعف و شوری میشویم که شاید هیچجای دیگری در بزرگسالی تجربهاش نکردهایم.
کودکی که در درون داریم، یا در واقع بخشی از وجود ماست، میخواهد زندگی کند. نمیشود آن را فراموش کرد یا نادیدهاش گرفت.
در اینجا بحث هنر بنیانی و بازگشت به اصل و بدویت انسان به میان میآید که من در بیان خود با مفهوم کودک درون ترکیبش کردهام.
در اصل میتوان گفت پایهی اصلیای که میشود بزرگسال را در کلاس ُارف-شولورک به درون خودش و به کودک خودش برگرداند همان موسیقی و حرکات و حتی کلامهای بدوی و بنیانی است که اُرف و دیگر همکاران او بر آن تأکید داشتهاند.
خلاقیت بنیانی در نهاد هر فرد نهفته است و نهتنها امکان استخراج آن از هر انسان عادی وجود دارد، بلکه در نهاد دگرتوانان یا معلولان ذهنی یا حتی کسانی که به کل از توانایی استنتاج منطقی بیبهرهاند هم این توانایی آرام دارد و میتوان به آن دست یافت… در اینگونه موسیقی کنش اجرا محدود میشود به برکشیدن و برانگیختن موسیقیهای بیشتر از دل الگوهای ابتدایی و به کمک انگیختارهای مستقیم، بهشکلی که انگاری این موسیقیها محصول الهام و ابداع هستند. البته این گفته هیچ ارتباطی با بداههپردازی نوازندههای آموزشدیده ندارد و صرفا به فرایندی اشاره میکند که هرکس از هر ردهی سنی و از هر طبقهی اجتماعی و با هر سطح و بهرهی هوشی از عهدهی اجرایش برمیآید: بیانگری هر فرد عادی در جریان کارهایی همچون آوازخوانی یا بازی شکل میگیرد و به قالبی شنیداری در میآید. درست به هنگام شکل بخشیدن به کارهای عادیای چون اینهاست که کنشی بروز میکند، کنشی که در فضای خودبیانگری بنیانی میتوان آن را کنش خلاق نام نهاد. موسیقی بنیانی برشی از زمان است که هیچ مرزی ندارد و در نتیجه، کمال مییابد. این موسیقی را نباید ساخت، باید کشفش کرد (کلر، ۱۹۶۳).
مارتین بوبر گفته است که «هر آدمی با نعمت بنیانی خلق هنری زاده میشود و میتواند نقاشی، موسیقی، و هنرهای دیگر خلق کند. لازم است که این نیروی خلاقه بارور شود و در کنار کنشهای خودانگیخته و طبیعی فردی توسعه یابد تا فردیت فرد تکمیل گردد» (بوبر، ۱۹۸۹).
از هر چیز مهمتر این است که واقف باشیم که تنها میتوانیم آنچه در نهادمان نهفته است درک کنیم، ولو آن امر در ناخودآگاهمان پنهان شده باشد. اگر امروز موسیقی بدوی در وجود ما بارور میشود، نه از آن روی است که امری تازه رخ داده، بلکه بدین معناست که نسبت به اینگونهی موسیقایی آگاهی یافتهایم و میتوانیم از آن امری تازه برسازیم… هنگامی هم که برای دل خودمان موسیقی بدوی تولید میکنیم، این موسیقی صرفا بهمثابهی بیانی است از بدویت نهفته در وجودمان و بیدار شدن نطفهای که در این بیداری بدنی نویافته کالبدی تازه مییابد و به تکاپو میافتد. از این منظر میتوان موسیقی بدوی ما را موسیقی کودکانه یا موسیقی غیرحرفهای نامید. نباید تبار این اصطلاح را در آنسوی مرزها جست، بلکه برای یافتن ریشههایش باید به درون رو کرد و کودک خفته در نهاد خویشتن را بازجست (اُرف – ۱۹۳۲).
نتیجهگیری
اگر بخواهم در پایان به سئوال مقدمهی این نوشته پاسخی کوتاه بدهم، باید بگویم که «بله میشود».
مرزهای کار هنری و آموزش هنر دیگر به حدود اُرف-شولورک محدود نیست، بلکه به کار و نحوهی ادارهی ما آموزگاران بستگی دارد و به تدبیر ما در درآمیختن روشها و سازمایههای مختلف؛ و همچنین به دانایی هنری و تواناییهای فردی ما در محقق ساختن آموزش هنر. (هسلباخ، ۱۳۹۶).
با طرح این موضوع تنها میخواستم چراغی را روشن کنم بهسوی این که ما خود بهعنوان بزرگسال تا چه اندازه به حضور در کلاسی مانند کلاس موسیقی ارف-شولورک نیاز داریم. و یادآوری کنم که این نگرش را تنها مختص خردسالان و کودکان نبینیم.
لازم بهذکر است بخشی از ظرفیتهای شولورک نیز پس از بهثمر رسیدن دورهای آموزشی با این عنوان و با تحقیقات میدانی حاصل میشود. خود مایلم پس از برگزاری یک دورهی موسیقی، حرکت و نمایش با نگرش ارف-شولورک مختص بزرگسالان، تجربیات هر هنرجو و درک و دریافت خود را بهعنوان مربی ثبت و به این نوشته ضمیمه کنم.
منابع:
- اُرف،کارل ، هسل باخ، باربارا ، کیتمن،گونیلد (۱۹۳۲-۲۰۱۰) کتاب نظریه و رهیافت اُرف – شولوِرک یادداشتهای بنیادی ترجمه غبرایی، کامران. انتشارات همآواز (۱۳۹۵)
- فرنیا، فرزان: مقدمهای بر اُرف-شولورک (۱۳۹۱) سایت آدمک
https://www.adamakmusic.com/%d9%85%d9%82%d8%af%d9%85%d9%87%e2%80%8c%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%b1-%d8%a7%d9%8f%d8%b1%d9%81-%d8%b4%d9%88%d9%84%e2%80%8c%d9%88%d9%90%d8%b1%da%a9/
- هسلباخ، باربارا: بازخوانی تفسیری از وجه هنرمندانهی اُرف-شولورک، ترجمهی کامران غبرایی؛ سایت آدمک (۱۳۹۶)
- لو، شو ان (۲۰۱۲) آموزششناسی اُرف-شولوِرک ترجمهی کامران غبرایی؛ سایت آدمک
- سنجورجو، آندریا: اندیشهی موسیقی – خلق موسیقی ترجمهی کامران غبرایی؛ سایت آدمک
- پیماننامهی حقوق کودک، مصوب مجمع عمومی سازمان ملل متحد، ۲۰ نوامبر ۱۹۸۹ (۱۳۶۸)
پیماننامه حقوق کودک | سازمان ملل متحد در جمهوری اسلامی ایران (un.org)