پیام پروانه باغچه بان به مناسبت شب جبار باغچه بان
تاریخ خبر: ۱۰ بهمن ۹۷
سه شنبه ۹ بهمن ۱۳۹۷ برای تجلیل از جبار باغچه بان «شب جبار باغچه بان» به همت مجله بخارا برگزار شد.
در برنامه «شب جبار باغچه بان» از سه نمایشنامه جبار باغچه بان رونمایی شد. این سه نمایشنامه توسط بنیاد نمایش کودک گردآوری شد و با موافقت پروانه باغچه بان، به پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری جهت چاپ به عنوان یک اثر تاریخی پیشنهاد شد و با حمایت محیط طباطبایی به سرانجام رسید.
در زیر پیام پروانه باغچه بان، دختر جبار باغچه بان را به این مناسبت میخوانید:
«با درود به دوستان فرهیخته و گرامی، و با تاسف بسیار از اینکه در چنین روزی، شانس حضور در آن مجلس را ندارم.
چه لطف و سعادتی است که، از پس سال های سال، بار دیگر نوری بر این گنج پر اهمیت ولی فراموش شدهٔ فعالیت های فرهنگی باغچه بان تابیده است. احساس میکنم که در پرتو و گرمای این نور، بار دیگر خاله خزوک و موش و زنبورها، گرگ و چوپان و بزغاله ها و پیر مرد و ترب و خلاصه همه شخصیت های این نمایشنامه ها، بار دیگر از تاریکی به در آمده ، و با جنب و جوش و سر و صدا و شادمانی، دوباره به زندگی ادامه میدهند.
متاسفانه پدرم، پس از کوچ از شیراز به تهران، با همه عشق و اعتقادی که، به کار های نمایشی کودکان داشت، به جبر روزگار سختی که، با پنجه در افکندن در کار آموزش نا شنوایان در گیر آن شده بود، دیگر نتوانست در این زمینه کاری بکند.
خواهرم ثمینه و من، بیاد می آوریم که، پدر و مادرمان لباسهائی را که، برای نمایشهای کودکستانی در شیراز دوخته بودند، با خود و اثاث زندگیمان به تهران آوردند. از جمله لباسهای رنگینی که برای پریهای زحمت و پریهای عیش دوخته بودند. اینها پریهای اپرت «مجادله دو پری» بودند که پدر بین سالهای ۱۳۰۷- ۸ نوشته و برای آن، به یاری مادرمان، اشعار و موسیقی ساخته بودند و مادر با نواختن تار، خواندن آنها را به کودکان کودکستان، میآموخت.
باری، پس از آمدن به تهران، گاهی که مادرم عصر ها ما را به باغ کافه شهرداری می برد، لباس پری زحمت را که به رنگ آبی بود و لباس پری عیش را که صورتی رنگ بود، به تن ما میکرد. فکر میکنم در آن زمان، ما با آن لباسهای فانتزی و پولکدوزی شده نمایش، به چشم دیگران چقدر چشم گیر و تماشایی بودیم، و البته ما هر چه اصرار میکردیم که بال هایمان را هم به خود ببندیم ، مادرمان زیر بار نمی رفت .
به هر حال سالها گذشت و زحمات پدرم به ثمر رسید و مدرسه ناشنوایان او گسترش یافت که با ریاست خواهرم ثمینه اداره میشد و من نیز مدیریت داخلی و دروس را، به عهده گرفتم و به اضافه کارهای آموزشی دیگر و با توجه به توانایی و استعداد ناشنوایان در زمینه تئاتر و تاثیر آن در بالا بردن اعتماد بنفس و سایر توانائیها، تصمیم گرفتم با کودکان ناشنوا در این زمینه کار کنم. با یاد و تجربههای آموخته از پدر و دوران کودکیام، چند نمایشنامه از او و تعدادی نیز از خودم، برای اولین بار با بازیگری بچههای ناشنوا در جشنهای پایان سال تحصیلی، به روی صحنه کوچک مدرسه بردم.
متاسفانه از سال ۱۳۵۷، به علت تغییرات در سازمان و کادرهای آموزشگاه، برنامهها از شکل سابق تغییر کرد و این توقف شامل تئاتر کودکان نا شنوا نیز شد.
اکنون امیدوارم، با همت والای فرهنگ دوستان و هنرمندان، آموزش و تئاتر ناشنوایان نیز، مورد توجه و پشتیبانی قرار گیرد.
با تشکر قلبی و قدردانی بسیار از پژوهشگاه میراث فرهنگی، آقای داوود کیانیان، بنیاد نمایش کودک و همه دوستانی که در برگذاری این مجلس کوشیدهاند.»
پروانه باغچه بان
منبع: وبسایت کتابک