فرزان فرنیا
مربی و تسهیلگر موسیقی
مقدمهای بر اُرف-شولوِرک
آموزش موسیقی به کودکان به شکلی که امروزه در جهان مورد استفاده قرار میگیرد، محصول دنیای امروز و تفکریست که پایههای آن از اواخر قرن ۱۹ میلادی شکل گرفته و از قرن ۲۰ به بعد مراحل کمال خویش را طی مینماید. اُرف-شولوِرک (Orff-Schulwerk) یکی از این محصولات است. درحقیقت ارف–شولورک نگرشی است برای یاد دادن و یاد گرفتن موسیقی. اساس این نگرش عمدتا برپایه کارهاییست که کودکان و همچنین بزرگسالان به آن علاقهمندند؛ همچون آوازخواندن، رقصیدن، دست زدن، راه رفتن، جست و خیز کردن و بازیهای هدفمند برای آموختن یک مطلب یا آهنگ.
در همین ابتدای کار می بایست یادآوری کنم که هرچند نام ارف در بسیاری از موارد با موسیقی کودک درآمیخته است اما روشی که او و همکارانش با نام ارف- شولورک پایهگذاری نمودند، نه فقط برای آموزش موسیقی به کودکان، بلکه برای آموزش به افرادیست که تجربهیِ موسیقایی نداشته و به عنوان نوآموز وارد کلاسهای موسیقی میشوند.
در ارف–شولورک هنرجویان همیشه فرصتی برای بازی و کشف مییابند. کشف قابلیتهایشان، ارتباطشان با دیگر افراد و فرهنگی که در آن میزییند. مربیان تعلیم دیدهی ارف– شولورک، با در اختیار گذاردن ابزارهای لازم، به هنرجویان فرصت میدهند تا بتوانند تواناییهای منحصر به فرد خویش را بشناسند و گسترش دهند. در این کلاسها هنرجویان نه به عنوان فردی مصرف کننده، بلکه به عنوان فردی خلاق و فعال بر روند آموزش در کلاس تاثیر میگذارد.
کار ارف-شولورک در محیطی غیر رقابتی شکل میگیرد. جایی که یکی از اهداف، لذت بردن از تولید موسیقی خوب در کنار دیگران است. آموزش خواندن و نوشتن تنها زمانی آغاز میشود که هنرجویان بخواهند آنچه را در کنار هم ساختهاند روی کاغذ بیاورند.
ارف–شولورک از شعر، ریتم، بازی، آواز و هنرهای دیگر به عنوان ساختمایهی اولیه استفاده مینماید و این مواد را از درون ریشههای فرهنگی منطقهی خود بدست میآورد. در واقع کلاس ارف در کامل ترین شکل خود محلیست برای آمیزش سنت، مدرنیته و ابتکار.
کارل ارف و همکارانش سه عنصر را به عنوان پایههای نگرش آموزشی خود برگزیدند؛ گفتار، موسیقی و حرکت-رقص. ارتباط این سه بینظیر است، به شدت به یکدیگر وابستهاند و هر سه از دلایل بنیادین انسانیت ما هستند. به باور بسیاری از اساتیدِ این نگرش، امروز باید عنصر بنیادین دیگری را به آنها افزود؛ خلاقیت.
همکاری کارل ارف با مدرسه ژیمناستیک گونتر توجه او را به ارتباط میان موسیقی و حرکت جلب نمود. اما او در پیِ موارد سادهتری در آموزش بود و در عمل مباحث مدرسه گونتر پیچیدهتر از چیزی بود که او به دنبال آن میگشت. الهام کارل ارف از ماری ویگمن، رقصندهی بزرگ آن دوران را میتوان در این جمله از ارف پیدا نمود: “رقص او(ویگمن) بنیانیست و همان چیزیست که من در موسیقی خود به دنبال آن میگردم. موسیقی بنیانی.” (ارف ۱۹۷۸)
توجه به این نکته بسیار حیاتیست که ارف-شولورک یک متُد آموزشی نیست. از اینرو ثابت نیست و استانداردهای متداول یک برنامه آموزشی را ندارد. یافتن برنامه آموزشی و وصل آن با موضوع مربوطه، مسئولیت آموزشی مربی در کلاس است. برهمکنش میان مربی و هنرجویان در کلاس، روندی را شکل میدهد که میتواند به نتایجی نو و یا تکراری در هر کلاس بیانجامد.
راههای فراوانی برای تدریس یک قطعه به هنرجویان میتوان یافت. در رهیافت ارف-شولورک، روندی که شما برای آموزش بر میگزینید، نسبت به نتیجهی کار از اهمیت بیشتری برخوردار است. در بسیاری از نظامهای آموزشی مربی در وسط دایرهی آموزش قرار میگیرد؛ بدین شکل که هدایت کلاس بر اساس روند آموزشی است که مربی تعیین مینماید، حال آنکه در نظامهای نوین آموزشی دانشآموزان و هنرجویان در مرکز دایرهی آموزشاند و بدین جهت روند آموزش را هدایت میکنند. در اینجا کولهبار دانشِ مربیان اهمیتی دوباره مییابد. ارف- شولورک این روش را برمیگزیند؛ هنرجو محوری.
در این نوع آموزش مربی تنها موضوع را ارائه میدهد و در ادامه از دانشِ پیشینِ هنرجویان برای هدایت جریان فکری آنها در روند آموزش بهره میجوید. این دانش قبلی در اولین جلسات میتواند زبانی باشد که کودکان به آن سخن میگویند. از اینجا به بعد این هنرجویاناند که روند آموزش را با استفاده از ابتکار خویش در دست میگیرند و مربی تنها اِشکالهای روندی که در پیش گرفتهاند را تصحیح مینماید. خاصیت هنرجو محوری یک کلاس آموزشی محدودهی کنجکاوی هنرجویان را گسترش می دهد و به آنها این امکان را میدهد که بیش از پیش از خلاقیت خود در کلاس استفاده کنند و با همفکری دیگر همشاگردیانشان به کشف افقهای جدید همت گمارند. از همین رو کار در کلاس و روند آموزشی- با توجه به مشارکت زیاد هنرجویان- نسبت به نتیجهای که در نظر گرفته بودید از اهمیت بالاتری برخوردار میشود.
اما بدون شک این روند مشکلاتی را به همراه خواهد داشت. از دست رفتن کنترل کلاس و یا گیج شدن مربی در امر آموزش از این جملهاند. مربی در این روند نقشی به مراتب پر اهمیتتر و خلاقانهتر از انواع دیگر نظامهای آموزشی (همچون معلم محوری) داراست. بدین ترتیب دوباره این جمله را بازگو میکنیم که کولهبار مربیان باید همیشه مملو از تکنیکها و ابزارهایی باشد که در هنگامهی نیاز به او و هنرجویانش در روند آموزش کمک کند.
Click here to add your own text