گامی مهم اما کم سر و صدا

به بهانه‌ی انتشار کتاب نظریه و رهیافت اُرف

محمدرضا فیاض

از آغازی جوانهزنان و محدود اما بسیار موثر در برخی کتابخانههای کانون پرورش فکری تهران در نیمهی اول دههی پنجاه، تا استقبال انفجاری از مهدکودکهایی که عصرها به تصرف موسیقیدانهای جوان و فرزندان طبقهی متوسط درمیآمد در سالهای پس از جنگ و آغاز دههی هفتاد، و از آنجا تا امروز که نام وی حتی در بسیاری شهرستانهای کوچک و دور از مرکز هم طنینانداز است، نام هیچ موسیقیدان تاریخ موسیقی اروپا به اندازهی کارل ارف آلمانی در ایران تکرار نشده است؛ شاید بیشتر از هرجای دیگر دنیا. از نام او در زبان فارسی ترکیبات گوناگون ساخته شده: «ارف ابتدایی»، «ارف خصوصی»، «ارف تضمینی»، «مربی ارف»، «سازهای ارف ایرانی» و… این نام همهجا هست: در آگهی مهدکودکهایی که به دیوار خانه چسبیده، در پیک برترهای محلات، سرسفرهی خانوادههایی که برنامهی فردای فرزندشان را مرور میکنند، در گفتگوهای دیگر میانسالانی که خاطرات کودکیشان را مرور میکنند…نام ارف در همه جای ایران شنیده میشود، بدون آن که برای کثیری از مخاطبان و حتی در برخی موارد،متاسفانه، نزد دست اندرکاران آن، بنیادهای نگرشها و راهکارهای او روشن شده باشد.

قریب نیم قرن حضور بالندهی آموزش موسیقی کودک در ایران، از دهها و دهها زاویه میتواند موضوع تحقیقات بکر و چندجانبه موسیقایی، پیراموسیقایی و حتی کاملا غیرموسیقایی قرار گیرد. به برداشت من، در کلیترین نگاه، وجه غیر موسیقایی این اقبال، از همه تامل برانگیزتر است: موسیقی ارف یکی از مهمترین نمودهای گذر جامعهی ایران از مناسبات سنتی به مناسبات مدرن است. فرزند، به عنوان نماد آینده، تبلور آرزوی زیستی متفاوت، حتی برای والدین میشود و از این رهگذراست که فرزندسالاری، به مثابهی گشودگی به آینده، جایگزین پدرسالاری تاریخی، به مثابهی نمادی از ماندن در گذشته میشود. در صورت صحت این فرضیه که گسترش خیره کنندهی آموزش موسیقی کودک در ایران ، پیش از آنکه از تحولات موسیقایی و زیباییشناسانه و هنری برآمده باشد، معلول تغییرات جامعه شناختی است، به نتایج بسیار با اهمیت، چندسویه و گونگونی میتوان دست یافت که ذیلا به اجمال تمام، تنها به چهار مورد آن، در راستای اهمیت انتشار کتاب نظریه و رهیافت ارفشولوِرک، اشاره میشود:

۱ از آنجا که در خلال این دهه‌‌‌ها در نگاه کلان مدیریتی کشور، موسیقی به طور کلی، همیشه در تعلیقِ رسمیت داشتن و نداشتن به سر برده است، فضای عمومی آموزش موسیقی کودک در ایران صرفا از اندر کنش متقبل آموزش دهندگان، شکل یافته است. دستگاههای رسمی متولی امر آموزش در ایران هیچگاه به نیابت از جامعه درصدد آن نیامدند که سمت و سویی برای این مهم طراحی کنند. اکنون در شرایطی که به دلایل مختلف، به خصوص اقتصادی، حتی سکان‌‌داری بسیاری حوزههای سنتی آموزش و پرورش از قبیل ریاضی و علوم و ادبیات و …، آموزش عمومی متوسطه و حتی آموزش عالی هم به بخش خصوصی واگذار میشود، طبیعتا متولیان مدیریتی نمیتوانند داعیهی چندانی در این حوزهی داشته باشند؛ به هرحال واقعیت آن است که بخش خصوصی حوزهی آموزش موسیقی کودک در ایران، کولهباری سنگین و گاه ارزنده از تجارب گوناگون را ره توشه کرده است. به عبارت دیگر بخش مدیریت دولتی، حتی اگر نیت مداخله و تدوین چهارچوبهای سیاستگذارانه برای این حوزه را میداشت نیز، اکنون دیگر قادر به تدوین و اجرایی کردن آن نبود.

۲ ماهیت صددرصد خصوصی حوزهی موسیقی کودک در ایران تبعات چند سویهی خود را داشته است: یک طرف گسترش خلاقیتهای بازیگران برای بهرهمندی از موقعیتهای بهتر؛ یک طرف گسترش منطق اقتصاد در حوزهی آموزش هنری، حوزهای  که طبیعتا مرجح آن است که در کمترین حد ممکن از منطق بازار آزاد تبعیت کند. یک طرف انواع تجربهها و همگرایی دیدگاههای خرد و کلان هنری ، موسیقایی و آموزشی.

۳– یکی دیگر از تبعات سیطرهی کامل منطق بازار آزاد در حوزهی آموزش موسیقی کودک، تغییر نسبی سمت فعالیت آموزشدهندگان از جایگاه آفرینندهی فرهنگ به جایگاه بر آوردندهی مطالبات فرهنگی جامعه است. تحت این منطق، گروه قابل توجهی از دستاندرکاران موسیقی کودک، بیش از آن که درصدد ساختن فرهنگ موسیقایی و هنری جامعه باشند، می کوشند با تشخیص ذایقهی غالب فرهنگی جامعه، هرچه بیشتر با آن هم راستا شوند و مطالبات مخاطبین را برآورده کنند. بر این اساس، بیربط نخواهد بود اگر از ظهور متناقض نمای نوعی ارفِ ایرانی در این سپهر سخن بگوییم. البته نه شخص کارل ارف و نه دیگر تالیان او داعیهی آن نداشتند که اسلوبهایشان طابق نعل به نعل در همه جای جهان قابل اجرا باشد. از این زاویه و تا آنجا که به گزینش مصالح کاری و آموزشی مربوط میشود، میتوان از ظهور ارفِ ایرانی استقبال کرد. اما آنجا که این پدیده، با برخی بنیادهای مقولهی آموزش زاویه میگیرد، باید با طمانینه بیشتر تامل کرد. درهرحال، برنهاد نهایی فرهنگ هر دوره به نحو بسیار پیچیدهای اد تاثیر و تاثرات متقابل بازیگران دوران پدید میآید، اما باید در نظر داشت که نگرهی بازار آزاد فرهنگی، دامنهی اثرگذاری آموزشدهنده را بسیار کاهش میدهد و موقعیت فاعل فرهنگساز را از او سلب کرده، او را در بهترین حالت در جایگاه مجری فرهنگ موجود قرار میدهد.

۴ یکی از با اهمیتترین نمودهای این موقعیت انفعالی فرهنگی را در حجم تولیدات فکری و نظری حوزهی آموزش موسیقی کودک میتوان دید. علیرغم آن که این عرصه، یکی از موتورهای نیرومند تداوم زندگی موسیقایی ایران است، حیات فکری آن را کمتر جایی میتوان ملاحظه کرد؛ هیچ نشریه حقیقی یا مجازی که مستقلا به موضوع آموزش موسیقی کودک بپردازد، چه به صورت منظم و چه به صورت گاهنامه، هرگز در ایران تاسیس نشده و شمار تالیفاتی که چه وجوه بنیادین و چه جنبههای کاربردی و علمی موضوع را بازتاب دهند، یا اصلا فقط به صورت سیستماتیک خبررسانی کنند، واقعا انگشتشمار است. سالها است که هیچ همایش، سمینار، یا حتی گردهمایی سادهای که دست اندرکاران مختلف این حوزه را دور هم  جمع کند تا به تبادل اطلاعات بپردازند، دستاوردهای ارزندهی فعالیت خود را جمعبندی کنند و درصدد برطرف کردن نقاط ضعف باشند، در ایران برگزار نشده است. حاصل قریب پنجاه سال تلاش، چند صدهزار ساعت کلاس با چند دههزار مخاطب، حتی در یک جلد کتاب نظری هم قابل بازیافت نیست. حوزهی موسیقی کودک ایران، علیرغم همهی دستاوردهای علمی گاه بسیارارزنده، از نزاری نظری رنج میبرد.

خوشبختانه در سال ۱۳۹۵ گامهایی گرچه کم سروصدا، اما مهم برای کاستن از دامنهی این نارساییها و کاستیها برداشته شده است. انتشار کتاب نظریه و رهیافت ارفشولوِرک یادداشتهای بنیادی (۲۰۱۰۱۹۳۲) را باید رویداد با اهمیتی در حوزهی موسیقی کودک تلقی نمود. خود صفحهی عنوان کتاب میرساند که کتاب توسط مولف واحد تالیف نشده است. این گلچینی است هدفمند که از نشریات همایشگاه دانشگاه ارفشولوِرک سالزبورگ، اتریش به کوشش و سرپرستی باربارا هسلباخ فراهم آمده است. خود باربارا هسلباخ، از مسئولین ارشد همایشگاه ارفشولوِرک که در شهریور ماه سال جاری در تهران به سر میبرد بر نسخهی فارسی کتاب پیش درآمدی کوتاه نوشته و کتاب را به کودکان ایران پیشکش کرده است.

بازهی زمانی گستردهی این یادداشتها و نوشتهها ۲۰۱۰۱۹۳۲ بر حقیقت نیرومند و با اهمیتی صحه میگذارد: استمرار سنت در متن نوشوندگی و سازگار شدن با اقتضائات جدید. هرکسی بهسادگی میداند چه تفاوت عظیمی است میان کودکان مونیخ در سال ۱۹۳۲– یک سال پیش از قدرت گرفتن رایش، و کودکان جهان در ۲۰۱۰. اما تداوم و استمرار یک نظریه و رهیافت برای مدت هشتاد سال، تنها به  مدد باور به کار نظاممند جمعی و گفتگوهای چند سویه امکانپذیر شده است. میشائل کلوگر در درآمدی بسیار خواندنی و تفکربرانگیز بر کتاب، ضمن آن که به سالهای ۱۹۳۰۱۸۸۰ به مثابهی دوران گذار به  عصر جدید مینگرد و مینویسد «اجتماعهای هنرمندان در اوائل سده بیستم و کنشهای انفصال طلبانهشان سرآغازی بود برگسست عظیم از سنت غربی (ص ۲۰) در ادامه تاکید میکند که «قانون سنتیابی فرهنگی استثنابردار نیست» (همان). نگرشهای خلاقانه و بدیع ارف خیلی سریع سنتهای خود را پدید آورد که تداوم آن را تا همین سالها میتوان تعقیب کرد.

در مقدمههای چند گانهی کتاب چندین بار قید شده که این مجلد اول، با مجلدهای دوم و سومی هم تعقیب خواهند شد. مجلد اول با چشماندازی تاریخی، در ابتدا آغازگاههای نظریه و رهیافت را بازتاب میدهد و تصویری جاندار از کنشهای پرشور و در عینحال آگاهانهی بنیانگزاران مکتب در سالهای اولیه پیش رو می گذارد: در ادامه بنیادهای آموزش موسیقی به کودکان، ریتم، حرکت، کلمات و… از زوایای گوناگون مورد مطالعه نظری و موردی قرار میگیرد. مجلد دوم (که هنوز ترجمهی فارسی آن انتشار نیافته)، روی انتفال تجربیات عملی کار با گروههای مختلف تمرکز میکند، و در مجلد سوم، به کاربست نگرهی ارفشولوِرک در کشوره و فرهنگ های گوناگون پرداخته میشود.

طبیعتا بازنمایی جزییات بیشتر در یادداشتی که صرفا به منظور معرفی کتاب و اهمیت آن نوشته شده چندان موجه نیست و تنها میتوان مطالعهی آن را به دست اندرکاران نسبتا پرشمار این عرصه توصیه کرد. کامران غبرایی که با این اثر نامش برای نخستین بار به عنوان مترجم بر جلد کتاب مینشیند، از خانوادهای بر آمده که در طول چند دهه با انتخابها و ترجمههای ارزنده، فضای فکری جامعهی کتابخوان ایرانی را غنی تر ساختهاند. با چشمپوشی ازپارهای از لغزشها، (نظیر معادل یابی بومموسیقیشناسی به جای اتنوموزیکولوژی)، امکان خوانش در مجموع روانی را برای خواننده فراهم میکند. همچنین باید قدردان ناشران کتاب، موسسه آدمک و نشر همآواز (که نسخه فارسی را با مجوز رسمی از همایشگاه ارفشولوِرک و انتشارات شُت انتشار داده) بود که نه تنها به غنای بیشتر ادبیات این عرصه یاری رساندند، بلکه به همهی ما یادآور شدند که یک مکتب آموزشی نیرومند، به همان اندازه که به وجوه عملی میپردازد، به ثبت و مکتوب کردن داشتهها و دانستهها، و به نظری سازی تجارب نیز اهتمام میورزد. حجم کمی و کیفی آنچه در حوزهی آموزش موسیقی کودک ، در کلیت آن، در ایران جریان داشته به راستی عظیم است. تنها با ثبت نظاممند آنها است که افقهای فرارو میتوانند گشودهتر جلوه کنند.

منبع: فصلنامه خانه موسیقی، شماره ۲۳، پاییز ۱۳۹۵