دار و دسته موتزارتی
مجله همشهری جوان | شماره ۴۶۳ | جوان ایرانی
سمانه رحیمی
«وقتی به دنیا میآییم، وقتی هنوز کودکیم، همیشه مداد و پاستیل و ماژیک را میگذارند جلویمان. مهم نیست چی بکشیم، حتی اگر خطخطی کنیم، بعدش همان را میچسبانند روی یخچال. بزرگتر که میشویم، زنگ نقاشی را حتما توی مدرسه داریم. قرار نیست حتما نقاش بشویم. اما نقاشی بخشی از زندگی یک کودک ایرانی است. این بستر را در موسیقی نداریم. این زمینه خلق برای بچهها فراهم نمیشود.» وقتی به دنیا میآییم، وقتی هنوز کودکیم، میتوانیم انتخاب کنیم که نقاش باشیم یا نه. میتوانیم انتخاب کنیم ریاضیدان باشیم یا ورزشکار. اما طول میکشد تا بفهمیم میشود زندگی را در مسیر موسیقی انداخت. طول میکشد تا بفهمیم دوست داریم زندگیمان را به سمت آن هدایت کنیم یا نه. همین «خلاء»، همین «بستری» که وجود ندارد، مجابشان کرد به «آدمک» فکر کنند. به موسسهای فکر کنند که قرار است آموزش موسیقی را طوری جلو ببرد که بعدها، یک نسل بعد، بگوید من از دل کلاس موسیقیام دلم خواست پژوهشگر موسیقی فولکلور کشورم شوم. دلم خواست نوازنده شوم، دلم خواست… میگویند: «کلاس ارف مثل یک نرمش است. هر ورزشی که بخواهی بکنی، نرمش نیاز داری. ورزشکار هم که نباشی، صبحها توی خانه دست و پایت را میکشی تا انرژی را به تنت برسانی. ارف همین است. همین نرمش.» ازاتریش که برگشتند، مدرک «آموزش موسیقی و حرکت با نگرش اُرف شولوِرک» را که گرفتند، دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند مسیر موسیقی کودک در کشور را، براساس آن چیزی که درسش را خواندهاند، تا جایی که میتوانند اصلاح کنند. ۵ دانش آموخته دانشکده کارل ارف دور هم جمع شدند، «آموزش و دانش موسیقی کودک» را کنار هم گذاشتند و «آدمک» را تاسیس کردند.
ادامهی مقاله را اینجا بخوانید.